اینک سه گانی به بهانه ي يلدا...

من، ما و گرمای بخاری توی خانه

چشمت به راه سرپناه است ای برادر

از منتظرهای انار و هندوانه...

 

تيغ قلم(تجربه اي از شعر اعتراض)

اندر حكايت خون دلهايي كه از دست شيخمان و شهرش ميخوريم.

از همه دل مي برد سايه ي "آدينه" ات
در دل ما مي نهد دشمني و كينه ات
 
روح "مجرد" اگر آينه ات مي شود
تيغ قلم سنگ من دشمن آيينه ات
 
نام ولي را چكار با تو بيايد كنار
نام علي را مَزار! بر سر گنجينه ات
 
مي رسد آخر به سر عمر تو و پُست تو
بعد فراقت ولي كينه ي ديرينه ات
 
در دل ما جاودان مي شود و بعد آن
لعن من و شهر من بر تو و پيشينه ات ...