... .

گاهی تک بیتی کار دلم را راه می اندازد...

این یکی هم یکی از همین هاست.


"دلم گرفته مرا میبری برای برادر

و یا که خود گره وا میکنی به جای برادر"

نصف عشقم زیر خاک...


دور از گرمی احساست من

ساکت و سردم و بی تو کورم

وقت رفتنت که شد میگفتی

که "میرم ولی بدون مجبورم"

***

خوش به حالت که دعاگوی توئه

اون که با تو بودنو میفهمه

اون که تازه داره با چشای تو

حس عاشق شدنو میفهمه



&خرده عشقی(شعری) بیش نیست؛ خرده خرده، ذره ذره، درد درد...

&شاید حال این روز های خیلی ها...

&شاید هم امروز و فردای خودم...


آه ای مرگ...

کی می رسد به شاخه ی ما دست چیدنت

ای مرگ ای که می بریم با رسیدنت

سیرم اگرچه از عطش زندگی ولی

مشتاق سر رسیدن وقت چشیدنت

با یک سرنگ خالی و یا یک تفنگ پر

یک روز میرسد که بیایم به دیدنت

کنجی نشسته ام که بیایی به باغ ما

تاکی رسد به شاخه ی ما دست چیدنت

عاشق شده ام شاید...

نمی دانم چرا

دیگر نوشته های غمم،

از  درخت زرد ذهنم، نمیبارند!.

تابستان که فصل من نبود!

شاید برایم،

پاییز، بهاری باشد!

 


به اینجا هم سری بزنید.

می...

سلام غزلی تقدیم به صاحبم به امید قبولی؛ تورو خدا فقط نخونید، اشکالاتش رو هم بگید.

زدوری تو من زار می روم از هوش

زشوق لحظه ی دیدار می روم از هوش

همیشه زیر لبم از شما غزل خوانم

درون کوچه و بازار می روم از هوش

بیا که دار و ندارم تویی در این دنیا

که پای چوبه ی این دار می روم از هوش

اگر نبینمت ای «آفتاب پنهانی»

ز گریه های شب تار می روم از هوش

میان روضه ی مادر، میان روضه ی در

میان روضه ی دیوار، می روم از هوش

مرا به دیدن حور و خدا نیازی نیست

فقط ز فکر تو هر بار می روم از هوش

چنان خلیل مرا سوختی و مثل کلیم

درون لحظه ی دیدار می...

کاش بیایی...

کی می‏رسد به صبح دلم با پگاه تو؟

تا کی نگاه را بنشانم به راه تو!؟

کی می‏شود ز بودن تو پشت کعبه گرم

کی می‏شود که کعبه شود تکیه‏گاه تو

اردیبهشت‏های بهاری ما همه

«اردی‏جهنم اند» بدون نگاه تو

من هم اسیر خال کنار لب توام

«لایمکن الفرار» ز خال سیاه تو

یک ‏دم بیا اتاق مرا غرق نور کن

این خوب نیست خیمه شود سر‏پناه تو

کی می‏شود که شعر بگویم که آمدی؟

کی می‏رسد به صبح دلم با پگاه تو؟

نگردد کاش گرگ بیابان مبتلای دوستت دارم

سلام به همگی مدتی هست که غزل نمی جوشم اما غزل های قدمیم رو اصلاح می کنم و میزارم.

خوشحال می شم اشکالاتش رو بدونم.

به امید دیدارش

اصلاً نمی دانم چرای دوستت دارم!

من دوستت دارم برای دوستت دارم

با دیدنت عاشق شدم وز آن به بعد گشتی

برکشتی دل ناخدای دوستت دارم

من مبتلا گشتم به دردی که نگردد کاش

گرگ بیابان مبتلای دوستت دارم

هرچند که توخالی است این عشق اما من

پا می نهم در ناکجای دوستت دارم

دأب من سرگشته برگشتن به اول نیست

من می روم تا انتهای دوستت دارم