یا زینب!

اشک چشمی بر اربعینی که گذشت...


داده ای تکیه به شمشیر و هراسانی تو...

و چه تلخ است غم لحظه‏‏‏ ی پایانی تو!


نی به نی میروی و سینه ی من می سوزد

مانده ام با غم جانسوز نیستانی تو


دیده بودم که کسی قصد تقرب می کرد

که زند سنگ به آینه ی پیشانی تو


بوسه می داد پیمبر که مبادا  روزی

بخورد چوب به روی لب نورانی تو


خیزران تا به ابد آیه ی خون میخواند

از غم انگیزترن لهجه ی قرآنی تو


شامیان در دلشان بغض علی را دارند

و تویی کشته ی شک ها به مسلمانی تو.


کاش باشیم و ببینیم که شمشیر علی

شعله ور آمده با لحن رجزخوانی تو!


هرچند دیراما...

 

در خیال وصف او فکر پریشان غرق شد

روشنای خانه ای در نور ایمان غرق شد

مثل یاران شهیدش پر کشید از این دیار

شک ندارم او در آغوش شهیدان غرق شد

سینه مان پر غم نمود و چشم هامان پر ز اشک

سینه اش را صاف کرد و مثل رندان غرق شد

مثل یک قطره در اقیانوس مردم پیکرش

هم به روی دست ها هم سینه هامان غرق شد

پیرهن مشکی خود روزی کفن خواهد نمود

هر که در عشق به سالار شهیدان غرق شد